امیرعباس جونامیرعباس جون، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

هدیه خدا امیرعباس جون

خاطرات شیرین سفر

پسر گل مامان امیرعباسم توی این ۱۰روزی که رفته بودیم خونه مامان بزرگ بهمون خیلی خوش گذشت   پسر گل مامان امیرعباسم توی این ۱۰ روزی که رفته بودیم خونه مامان بزرگ بهمون خیلی خوش گذشت مخصوصاً تو که خیلی از این بابت خوشحال بودی از لحظه آغازین سفرمون شروع میکنم تا این خاطرات هم برای تو و هم برای من تو یادمون بمونه اینکه هستن عزیزانی که از ما دورند ولی قلب و یادشون با ماست و ما رو چقدر دوست دارند از خدا برای تک تکشون آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت دارم، حدود ساعت 3 صبح روز چهارشنبه از خواب بیدار شدیم و حاضر شدیم و رفتیم فرودگاه امیرعباس مامان نیمه خواب بودی و فکر میکردی بازم تو راه مهد کودکیم وقتی وارد سالن شدیم تو با شنیدن صدای بلندگوی اونجا چ...
18 خرداد 1392

باباجونم روزت مبارک

  سلام باباجون امیدوارم که خسته نباشی و حالت خوبه خوب باشه، بابایی خیلی دوست دارم و این روز بزرگ رو بهت تبریک میگم شرمنده اگه نشد برات کادویی بگیرم ولی بهت قول میدم که در اولین فرصت از زحماتی که برای مامانی و من میکشی جبران قدردانی خواهیم کرد چون میدونم خودت در جریان هستی که امسال اونجوری که باید فرصت پیش نیومد که برات کادویی تهیه کنیم به بزرگواری خودت ما رو ببخش، از خدای بزرگ برات سلامتی و تندرستی آرزو میکنیم و از خدای مهربون خواهش میکنیم که همیشه سایه شما رو بالا سرمون داشته باشیم و نگهداره.منو مامانی خیلی خیلی خیلی دوست داریم باباجونم به یمن لطف تو بختم بلند خواهد شد سرم به خاک رهت ارجمند خواهد شد لبی که زمزمه درد می کند شب...
4 خرداد 1392
1